مامان تنبل
من به عنوان يه مامان اعتراف مي كنم كه خيلي تنبلم و دير دير برات مي نويسم. علي قشنگم باور كن وقتي ميرم خونه انقدر خستم كه ديگه حوصله اينكارو رو ندارم،سر كار هم انقد سرم شلوغه كه يادم ميره. بهر حال الان يه مدتيه براي اينكه تو گل پسرم تومسير رفت و برگشت خونمون و خونه مامان جون اينا اذيت نشي ،شبا همونجا مي مونيم.البته زحمتمون ميوفته رو دوش مامانجونت. خداروشكر امروز مامان عذرات هم از سفر برگشته و از فردا راحت ميشيم چون خونشو تا خونمون و شركت 5دقيقه هم نميشه. از شيرينكاريات بگم كه با روروئك ميوفتي دنبالمون.از رقصيدنت موقعي كه مامانجونت هامانرو برات مي خونه.از صداي مردونت موقع گريه كردنت،از بازي دنبال بازي كه عاشقشي.خلاصه علي عزيزم خيلي نازي و ...
نویسنده :
مامان علی
15:20